درمکه که رفتم، خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به
نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود...درمکه دیدم خدا چند سالیست
که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند...
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست...
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید...
غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود.
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی
را طی کنم تا به خانه خویش برگردم...
و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا
در کمک به مردم جستجو کنم ...
آری شاد کردن دل مردم همانا
برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.
..............................................
ببخش که صدای گریه هایت را نمیشنویم...
گوشمان از قیمت دلار و ماشین و ویلا پر شده...
....................................

تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و
مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا
سوزاندی...؟!
................................
زمانی که جلوی تلفن های عمومی صف می کشیدند
عشق ها با ارزشتر بود
از این روز ها که
پشت خطی ها صف می کشند......
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﻴﺰﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﯾﺪ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻴﺎﺕ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
دیشب گرسنه بود ، دختری که مُرد
چه آسان به خاک پس دادیمش
و همسایه اش زیارتش قبول....
دیشب از سفر رسید ،
مکه رفته بود!
اگر بعد از هر لبخندی هیچ وقت خدا را شکر نمی کنید
حقی نخواهید داشت بعد از هر اشکی از او گله مند باشید ...
بهترین معلم من کسی بود که
با ارزشترین مطلب عمرم را به من آموخت...
دو خط موازی روی تخته کشید و گفت:
این دو هیچگاه به هم نخواهند رسید ، مگر اینکه یکی خود را بشکند...
دوچرخه دیده بودم ...
سه چرخه هم دیدم ...
چهار چرخه هم دیدم ...
اما هیچ وقت نمیدانستم که یک چرخه هم وجود دارد!!!
به چشمای معصومش دقت کردی؟
می ترسه همون یه چرخه رو هم ازش بگیرن.
گاهی وقت ها باید دردت بیاید تا بفهمی درد چیست
زندگی به من آموخت هر چیزی قیمتی دارد
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود!
............
:: برچسبها:
مطالب اموزنده زندگی حال ما انسانها ,
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17